جدول جو
جدول جو

معنی تیره باطن - جستجوی لغت در جدول جو

تیره باطن(رَ / رِ طِ)
بدخواه و گمراه. (ناظم الاطباء). بدسرشت. تیره دل. خلاف روشن ضمیر:
ابر رحمت فیض ها در دامن تر می برد
تیره باطن را نظر بر ظاهر حال است و بس.
رضی دانش (از آنندراج).
رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ شَ)
تیره ای از ایل بیرانوند. (از جغرافیایی سیاسی کیهان ص 67)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
تیره روان. بدنهاد. مضر. نادرست. گمراه و بدسرشت:
تو ای بهمن جادوی تیره جان
براندیش از کردگار جهان.
فردوسی.
رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
تیره بصر. کور، نابخرد. نادان. نامدرک. که از فهم حقیقت عاجز بود:
وگر زآنکه جانی بود تیره بین
نه آرایش داد داند نه دین.
اسدی (گرشاسب نامه).
رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا